به یافتن. افلاح. (زوزنی) : گر خردمندبقا یافتی از سفله جهان همه عیبش هنرستی سوی دانا ببقاش. ناصرخسرو. فانی نشود هرچه کان بقا یافت زیرا که بقا علت فنا نیست. ناصرخسرو
به یافتن. افلاح. (زوزنی) : گر خردمندبقا یافتی از سفله جهان همه عیبش هنرستی سوی دانا ببقاش. ناصرخسرو. فانی نشود هرچه کان بقا یافت زیرا که بقا علت فنا نیست. ناصرخسرو
نجات یافتن. آزاد شدن. خلاص گشتن. (ناظم الاطباء) : نباید که او یابد از تو رها که او مانده از تخمۀ اژدها. فردوسی. چنین گفت دژخیم نراژدها که از چنگ من کس نیابد رها. فردوسی. ندانم که شیرند یااژدها که از رزمشان کس نیابد رها. فردوسی. اگر دیو و شیر آید ار اژدها ز چنگ درازش نیابد رها. فردوسی. چو خواهی که یابی ز هر بد رها سر اندر نیاری به دام بلا. فردوسی. زهر است نعمتش چو نیابد همی رها از مرگ هرکسی که چشیده ست نعمتش. ناصرخسرو. ابلیس رها یابد از اغلال گرایدونک در حشر شما ز آتش سوزنده رهایید. ناصرخسرو. دانم که رهایابد از دوزخت ابلیس گر ز آتش این قوم بدین فعل رهایند. ناصرخسرو. ، نگاه داشته شدن. (ناظم الاطباء)
نجات یافتن. آزاد شدن. خلاص گشتن. (ناظم الاطباء) : نباید که او یابد از تو رها که او مانده از تخمۀ اژدها. فردوسی. چنین گفت دژخیم نراژدها که از چنگ من کس نیابد رها. فردوسی. ندانم که شیرند یااژدها که از رزمشان کس نیابد رها. فردوسی. اگر دیو و شیر آید ار اژدها ز چنگ درازش نیابد رها. فردوسی. چو خواهی که یابی ز هر بد رها سر اندر نیاری به دام بلا. فردوسی. زهر است نعمتش چو نیابد همی رها از مرگ هرکسی که چشیده ست نعمتش. ناصرخسرو. ابلیس رها یابد از اغلال گرایدونک در حشر شما ز آتش سوزنده رهایید. ناصرخسرو. دانم که رهایابد از دوزخت ابلیس گر ز آتش این قوم بدین فعل رهایند. ناصرخسرو. ، نگاه داشته شدن. (ناظم الاطباء)
خوب شدن. به شدن. ابلال. بلول. ابتلال. تبلل. استبلال. به شدن از بیماری. صحت یافتن. بهبود یافتن. تندرست شدن. (یادداشت مؤلف). استشفاء. (المصادر زوزنی) (تاج المصادر بیهقی). اشتفاء. (منتهی الارب). بهبود یافتن (ازمرض). معالجه شدن. (فرهنگ فارسی معین) : دم عیسوی جوی کآسیب جان را ز داروی ترسا شفایی نیابی. خاقانی. که به دعای عابد خواهرشان شفا یافته. (گلستان). آورده اند که در همان هفته شفا یافت. (گلستان)
خوب شدن. بِه ْ شدن. ابلال. بلول. ابتلال. تبلل. استبلال. بِه ْ شدن از بیماری. صحت یافتن. بهبود یافتن. تندرست شدن. (یادداشت مؤلف). استشفاء. (المصادر زوزنی) (تاج المصادر بیهقی). اشتفاء. (منتهی الارب). بهبود یافتن (ازمرض). معالجه شدن. (فرهنگ فارسی معین) : دم عیسوی جوی کآسیب جان را ز داروی ترسا شفایی نیابی. خاقانی. که به دعای عابد خواهرشان شفا یافته. (گلستان). آورده اند که در همان هفته شفا یافت. (گلستان)
هوا خوردن. فاسد شدن چیزی در مجاورت هوا. (یادداشت مؤلف) ، تصرف کردن هوا در مزاج. (غیاث) : با دم جان پرور شمشیر عادت کرده ست از دم عیسی هوا یابددل بیمار من. صائب
هوا خوردن. فاسد شدن چیزی در مجاورت هوا. (یادداشت مؤلف) ، تصرف کردن هوا در مزاج. (غیاث) : با دم جان پرور شمشیر عادت کرده ست از دم عیسی هوا یابددل بیمار من. صائب